خط تلفن که وصل شد، التهاب مجازی هم بیشتر شد! صبح تا شب، شب تا صبح! با کارت اینترنت لعل(10ساعت یک هزارتومن) و پیشگامان(10ساعت دوهزارتومن) یزد، بیشتر دایال آپ میشدیم و من با سیستم رومیزی و الیاس با یک لپ عهد بوق پنتیوم وان! که ویندوز 98 روش نصب کرده بود.... بهرحال لذت خاصی داشت...اما من تو این فصل پاییز 84، بیشتر وقتها و روزها رو به تنهایی سپری میکردم و الیاس، یک هفته در میان به مشهد میرفت و یک فرد کاملا دایم السفر بود! هیچوقت شبها و سحریها ماه رمضون اون سال که به تنهایی بیدار میشدم رو فراموش نمی کنم...
از ترم یک هم، الیاس دو تا تلوزیون آورده بود؛ یک تلوزیون کوچک سیاهرنگ اوپرا و دیگری یک تلوزیون رنگی شارپ یا توشیبا 14 اینچ. کوچیک رو واسه کار شخصی و الکترونیکی و مدار بسته و از دلمشغولیها الکیترونیکیاش(!)،که همیشه از تو اتاقش بوی هویه و روغن لحیم سوخته میومد! این بشر همیشه دو وعده در روز؛ اذون ظهر و مغرب، تماس یک ساعته با مشهد داشت که حداقل هزینه ماهانهاش فقط تو این زمینه حدود 100هزار تومن بود. و هم من یک دل مشغولی داشتم...زیاد هم به مشهد نمی رفتم البته ترم اول بیشتر به تهران میرفتم اونم زمانی که هنوز اخوی زندگی مجردی داشت...بهر حال ترم پاییزی رو دروس سنگینی داشتم که واقعا مو به تن آدم سیخ میکرد؛ ریاضی مهندسی، الکترومغناطیس و محاسبات و مدار2...
تو این گیر و دار و آشنایی من با وبلاگ و چت و عشق مجازی و ...دیگه چه بلوشوی ذهنی و فکری داشتم...و تا اینکه به ماه آذر و دی ماه سرد رسیدم...
ادامه دارد...